هووووووووووووووووووي با شمام

ساخت وبلاگ
من توی هر چیزی دنبال شادی شخصی ام ، یعنی اگر انجام یک کاری برام لذت بخش نباشه انجامش نمیدم ، صرف نظر از فواید اش ، یعنی اگر چیزی باعث شادیت نمیشه ازش بگذر ، و اگر کسی کنار تو شاد نیست هم ازش بگذر .به نظرم آدم باید فقط به خوشحالی و رضایت خودش و آدمهایی که براش مهم هستن اهمیت بده ، زندگی اونقدر به آدم فرصت نمیده تا شادی هات و هدر بدی ، و باید تلاش کنی تا خوشحالی و رضایتت رو بیشتر کنی ، به نظرم این آشنای ما که به زور با دوس پسرش ازدواج کرد اگه پول میداد به جادوگر و ازش میخواست که باعث خوشحالیش بشه ، این اتفاق ممکن بود حالشو بهتر کنه ، تا اینکه بره وارد زندگی یکی بشه و بازم حال جفت شون بد باشه . هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت: 13:59

حافظ میگه : کمال سر محبت ببین ، نه نقص گناهکه هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کندو مولانا میگه : هین کمالی دست آور تا تو هماز کمال دیگران نفتی به غمحتی اون دوران که مردم با محبت تر بودن و کمتر از هم خبر داشتن هم عده ای از بی کمالی و بی هنری خودشون ، از عدم عملکرد و نتیجه ی خوب شون می افتادن رو دور حسودی .دیگه الان که مردم اینهمه از طریق فضای مجازی از هم مطلع هستن که خیلی طبیعیه حسادت های بی پایان از روی بی هنری ها . هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت: 13:59

امشب یک فیلمی دیدم که توش یک جعبه ای به نمایش گذاشته بودن که آستر داخلش مخمل قرمز بود ، خیلی حس آشنایی داره وقتی از تودوزی جنس مخمل با رنگ قرمز واسه جعبه ها استفاده میشه ، توی کل خاطراتم جعبه های جواهری مون تودوزی مخمل قرمز داشت تازه مامانم میذاشت شون توی یک پاکت بزرگ تر تا اگه ی موقعی خواست به کسی هدیه بده جعبه ی خوشگل داشته باشه . داخل کیث ویلون ام هم مخمل قرمز بود ، وای که چه حس قشنگی داره ، یادمه هر بار ویولن ام و درمی‌آوریم روی کف کیث اش یک دست میکشیدم و لذت می‌بردم ، ی بار مامانم واسه بابام ست خودکار و کیف پول و کمربند خرید و توی یک کیف سامسونت بزرگ بهش هدیه داد ، و داخل اون کیف سامسونت هم مخمل قرمز بود ، بابام هم تو کل سفرهاش اون کیف و با خودش حمل می‌کرد ، میگفت انقدر توی کیفم قشنگ احساس میکنم خلبانم نه مسافر ، یادمه وقتی تصمیم گرفتیم از ترکیه برگردیم ایران زندگی کنیم ، مامانم دو تا بالش قلبی با پارچه مخنل قرمز برام گرفت که یکی شون و به خاله ام داد و یکی شون و هنوز دارم ، توی اتاقم جلوی بقیه کوسن های تخت ام میذاشتم ، و اون حس لطیف بغل کردنش که وای چقدر معرکه بود ، عزیز جونم میگفت : قدیما کاغذ کادو و جعبه ی رنگی که نبوده رسم بوده که یا توی ترمه کادو میدادن ، یا توی پارچه ی مخمل ، دیگه اگه یکی میخواست سنگ تموم و بذاره صندوقچه ی چوبی می‌داده ، بعد میگه بیشتر مواقع ازون پارچه های مخمل یا ترمه ها دوباره استفاده میکردن مثلا برای توی سینی ، روی طاقچه ، زیر گلدون ، کف صندوق بزرگ شون ، واقعا چقدر قدیما واسه کادو دادن ارزش قائل بودن ، الان تنها لباسی که تن کادو هامون میکنیم ، کاغذیه ، که تهش هم خراب میشه نمیشه ازش استفاده دیگه ای کرد . کلی هم به محیط زیست آسیب میرسونیم ، درختا هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت: 13:59

خدای بزرگ و مهربون من ، که رنگ بنفش و سرخ آبی و آفریدی ، قرمز و ارغوانی و آفریدی ، نارنجی و سبز و آفریدی ، خدای عزیز و بزرگوار من که طوسی و آبی و آفریدی ، سیاه و سفید آفریدی ، خیلی ممنونم ازت که این همه رنگ پاشیدی به این دنیا و دنیا رو قشنگ کردی ، خیلی ممنونم ازت که روی تظاهر و دو رویی آدما بارون قشنگت و می پاشی و میشوری که ببره ، اون آبروی اسقاطی ای که میخوان با دورنگی و دورویی واسه خودشون بسازن و از هم میپاشونی ، و در مقابل سو استفاده اون آدما از ما محافظت میکنی از ما که یک رنگیم ، خیلی شاکر عشق بی پایان ام بابت همه ی لطف هایی که داشتی به من ، همسرم و خانواده ام ، حق بندگی و از من نگیر بذار همیشه این فرصت و داشته باشم تا قدردانت باشم خدای یگانه . همیشه رنگ واقعی آدما رو بهم نشون دادی و بعد ازین هم بهم نشون بده ، میدونی که وقتی رنگ واقعی شون رو نشونم میدی من نمیام خودمو گول بزنم و رنگ آمیزی شون کنم ، بلکه همونجا پاک کن و ورمیدارم و پاک شون میکنم تا راحت تر بتونم مسیر تعالی رو طی کنم خدای زیبای من . هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت: 7:32

نمیدونم چرا انقدر اوضاع تولید لباس و پارچه توی ایران داغون ، اینهمه مزارع مختلف داریم واسه تولید مواد خام و درنهایت پارچه ، پس چرا نمیتونیم خودمون تولید کنیم ، بعد حالا تولید و نمیتونیم ، چرا اوضاع واردات پارچه مون انقدر داغون ، واقعا آدم میمونه چی بگه ، ۸۵ میلیون نفریم و کلی پتانسیل هست برای مصرف لباس و پارچه ولی وقتی میری سراغش هیچی نیست ، حالا همین پارچه ای که تولید میشه فقط لباس نمیشه که رو تختی میشه ، پرده میشه ، مبل میشه ولی سهم ما از تولید پارچه صفر .من واسه عقدم کلا ۲۰ روز وقت داشتم دنبال لباس بگردم ، و توی قشم که کلا لباس مجلسی فروشی زیادی نیست چون همه از یک کنار پارچه میدن و لباس میدوزن و اون پارچه ها خیلی کار شده اس و با سلیقه ی من جور نبود ، توی چهارتا شهر گیلان گشتم که هیچی پیدا نکردم و فرصت لباس دوختن هم نداشتم ، هیچ بوتیکی هم لباسی که می‌پسندیدم و نداشت ، آخرش فقط یک بوتیک پیدا کردم توی رشت که کل کاراش از روی ژورنال و از ترکیه بود و الحق که سلیقه اش عالی بود و لباس عقدمو سفارش دادم و برام از ترکیه آوردن اگر اون بوتیک نبود مجبور بودم روز عقدم لباس عروس بپوشم (واااای اصلا بهش فکر میکنم حالم بد میشه ) ، حالا الان باز عروسی پسر عموم ، و خانم اش دقیقا مثل من سخت پسند و دچار مشکل شده ، لباس پیدا نمیکنه ، قبلا هم دختر خاله ام واسه عقدش به مشکل مشابه خورده بود .خب به خاطر نبود پارچه و عدم تولید لباس های مجلسی خوب ، صنعت مد و پارچه و پوشاک ورشکسته ی بعد از کرونای ترکیه میلیارد شد مجددا ، در حالیکه اگر نصف مشتریاشون ایرانی نباشن یک سوم مشتریاشون قطعا ایرانی هستن ، نه به لحاظ خرید فردی ، بلکه کلی از همین بوتیک دارا که واردات شون رو از ترکیه انجام میدن ، میلیاردی جنس وارد هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت: 7:32

سلام

خوش اومدین

این وبلاگ با تموم عکس ها و مطالبش حاصل یک سوم زندگی منه ،از سفرنامه هام ، مسائل علمی تا شعرهام و روزمره نویسی هام , و امیدوارم اگر دانشی ازین صفحه بر شما اضافه شد ، لطفا یک فاتحه برای پدرم ختم کنید ۔

هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت: 7:32

دیدین میگن چیزهای متضاد همدیگرو جذب میکنن ؟این راجع به گیلان صدق نمیکنه ، توی گیلان همه سفیدن ، بعد یک نژاد پرستی عجیبی هست که باز دنبال ازدواج با آدم سفیدن. بعد این سفیدی هرچه بیشتر بشه درجه ی محبوبیت بالاتر میره تازه اصلا ترانه ی فولکلور داریم :سیاهی تره نخوام ...سیاه سوخته تره نخوام...پی‌نوشت : امروز با زنداییم حرف زدم ، دیدم ماشالله چقدر سفید. بعد یاد اون یکی زندایی هام افتادم ، یکی از یکی سفید تر ، انگار دایی هام توی مسابقه ی کی زن سفید میخواد شرکت کردن هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 0:36

تمامی شناور ها از جمله لنج های چوبی جزیره قشم بعد از مدتی شناور بودن در دریا ، مرجان ها ، صدف ها و گونه های مختلفی از گیاهان به بدنه شون می‌چسبه، که به مجموع این ها در جزیره قشم میگن گشر و به این اتفاق میگن گشر بستن ، امروز یکی از دوستانم عکس کنده کاری گشر ها رو استوری کرده بود و نوشته بود این یک نوع مدیتیشن ، خیلی زیاد باهاش موافق بودم و این به ذهنم رسید چرا که نه ؟! فکر میکنید چرا مردم قدیما حالشون خوب بودبه خاطر همین جور کارا ، که وقت شون رو صرف یک چیزی میکردن واسه ساختن ، واسه تمیزی، واسه جلو رفتنو واسه همین شاکر و قدردان بودنالان لباسشویی میشوره ، جاروبرقی جارو میکشه ، ظرف شویی تمیز میکنه ، پلوپز و زود پز می‌پزند گوشی موبایل هم که جای( دفترچه یادداشت و رادیو و تلوزیون و ضبط صوت و ویدئو پلیر و ژورنال لباس و مد و ناخون و دوربین عکاسی و فیلم برداری و وویس رکوردرو تلفن و پست و ‌‌‌... )گرفته با یک تماس میتوتی سوپر مارکت و به خونه ات بیاری اونوقت ما یک عالمه وقت آزاد داریم که نه تنها به بطالت میگذرونیم، همه اش هم میگیم وقت نداریم، چرا ؟ چون کل سرگرمی هامون رو گرفتن و حال مون خوب نیستحالی که می‌شد با روشن کردن آتیش و گذاشتن یک قابلمه روش خوش بشه حالی که میشد با آوردن آب از چاه یا چشمه خوش بشهحالی که میشد باتهیه خمیر و پختن نون خوب بشه حالی که می‌شد با بافتن و دوختن لباس واسه اعضای خانواده و هدیه دادن بهشون خوب بشه واسه همینه که وقتی میریم توی طبیعت خوب میشیم ، آروم میشیم ، چون برگشتیم به روزگار وصل خودمون هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 0:36

پدر مادربزرگم ، از سمت مادری حکیم بوداحتمالا بدونید قدیما به دکترهایی که داروسازی میکردن ولی در عین حال به تعداد زیادی از علوم آگاه بودن ، حکیم میگفتن ، ولی به دکترایی که فقط پزشکی بلد بودن میگفتن طبیب ، حالا این جد بزرگوار مادری مادر ما حکیم بود، مامانم کلی غذا بلد که میتونه مریضی رو خوب کنه ، و یا استفاده از گیاهان دارویی.امروز که با عزیزجونم صحبت کردم کلی برام شعر خوند از دلتنگی هاش ، و من ازش پرسیدم عزیزجون از کجا اینهمه چیز بلدی ، در حالیکه سواد مکتبی داری ، گفت : پدرش مرد با بصیرتی بوده ، و همه ی اینارو یادش داده و کلی چیزهایی که گاهی از یادش میره و یا کلا از یاد برده ، خیلی دلم گرفت و نگران تموم اون چیزهایی شدم که میتونست به صورت شفاهی به من برسه تا مکتوب اش کنم ولی متاسفانه تنها مقداری شو بلدم ، اون مقداری که به فراخور اتفاقاتی که توی زندگیم افتاده ، مادرم یا مادرش ، درسشو بهم دادن ، این دومین حسرت این چنینی زندگیم .اولیش پدربزرگ پدرم از سمت مادری بود ، که یک خان بزرگ بود و تموم زمین ها و ملک های وسیعی که داریم و ازون خدابیامرز داریم ، اسمش حاج رضا مخدومی بود ( مخدومی یعنی کسی که بهش خدمت میکنن ) و تمام فرهنگ پذیرایی قوی ای که توی خانواده ی پدریم جریان داره ، از نوع زندگی این بزرگوار خدابیامرز نشات گرفته ، چرا که عمه ام میگفت : دائما خونه شون پر از مهمان های بزرگ و تاجر و رجل های سیاسی بوده به خصوص در تابستان که فصل جمع آوری محصول بوده ، بعد این آدم بچه دار نمی‌شده، هر بچه ای به دنیا میومده ،از دنیا می‌رفته تا اینکه مادربزرگ من به دنیا اومد و موند و اسمش و گذاشتن بمانی ، اونوقت مادرش از دنیا رفت و بعد پدرش ازدواج کرد و اون زنی که مادربزرگم بزرگ کرد تا همین ده سال پیش هووووووووووووووووووي با شمام...
ما را در سایت هووووووووووووووووووي با شمام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaaz بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 0:36